به تو فکر کردم...

ساخت وبلاگ
تو خواب بعد از ظهر بودم (تو این اتاق سوم کوچیکه ) خواب دیدم تو خونه قبلیمون تو اتاق بزرگه مامان بابام بارون میومد خیلی شدید میخورد به شیشه برقای اتاقم خاموش بود...از خواب هنوز کامل بیدار نشده بودم که فکر می کردم و الان میشه برم لبه اون پنجره یعنی من الان همونجام ، اما کامل تر که ذهنم بیدار شد و خواستم برم یادم اومد نه ما خونمون دیگه اونجا نیست...نیست....نیست....

وجودم ، تو اون خونه جا مونده کی به من برمیگرده نمیدونم....

پینوشت : 

تو این فکر بودم که با هر بهونه♫
یه بار آسمون و بیارم تو خونه♫
حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه♫
خود آسمونه♫
تو دنیای سردم به تو فکر کردم♫
که عطرت میاد و بپیچه تو♫
بیا بخندیم تا باز خنده هات و مثل شمعدونی میزارم رو تاقچه♫
به تو فکر کردم به تو آره آره♫
به تو فکر کردم که بارون بباره♫
به تو فکر کردم دوباره دوباره♫
به تو فکر کردن عجب حالی داره♫

دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adam-sangi بازدید : 142 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 16:22