روزگار اینجوری است دیگر از شما چه پنهون همش تلخ نبود ، سخت نبود ، سخت نیست ناشکری نمیکنم لذت هم داشت ، دارد...
لذت خواندن ، نوشتن ، پیدا کردن دوست ، خانواده ، خدا من چقدر خوشبختم !
______
رسیدم به این جمله رفتم تو موقعی كه بالاخری کمد خریدم اخرای تابستون نود و چهار بود باده شهریوری میومد شب بيدار شدم برم دستشويي رفتم تو حياط نگاش مردم ته دلم ضعف رفت
ياده وقتي كنكور قبول شدم و سرم و رو بالش گذاشتم
وقتی پیانو خریدم
وقتی اولین گوشیم خریدم
وقتی از خیابون رد میشدیم بابام دستمو میگرفت
اولین سفرمون با ایمان که رفتیم کیش
و ....
یاده همه حسای خوب و الان جقدر دلم حس خوب میخواد انگیزه میخواد وای وای وای...
تاريخ چهارشنبه نهم فروردین ۱۳۹۶سـاعت 1:27 نويسنده تمشک بانو| |
دوستام...دوستام...دوستام......برچسب : نویسنده : adam-sangi بازدید : 139