مچاله...

ساخت وبلاگ
دلم واسه روزایی که میتونستم تو دور ترین نقطه اتاقم مچاله شم و گریه کنم تنگ شده همون روزایی که توانایی اینو داشتم که واسه کوچکترین اتفاقا بیخود ترین ادما گریه کنم ... کا توانایی گوش کردن اهنگای رپ داشتم بدون اینکه اعصابم خورد شه و صد البته توانایی لذت بردن از اونا رو ... 

دلم واسه فیس بوک و ملودی روزگار تنگ شده ، من دلم تنگه ، دلم تنگه واسه شبایی که اشکام توانایی خیس کردن بالشتو دات من دلم واسه خاطره نوشتن تنگه ، من دلم واسه همه قدم هایی که تا مدرسه برداشتم تا دانشگاه برداشتم تنگه ، من دلم واسه ساندویچایی که بابام با تخم مرغ آبپز درست میکرد و من مینداختم تو آشغالا تنگه ، من دلم تنگه ...

من توانایی گم شدن و مچاله شدن تو یک اتاق ۶ متری داشتم اما حالا توانایی یگ گوشه پیدا کردن تو یک خونه ۹۰ متری ندارم  

من توانایی پوشیدن کفشای آشغال و هزار ها قدم با اونا داشتن داشتم اما الان ندارم ، الان ندارم ....

الان توانایی گوش کردن اهنگ رپ ندارم  حس میکنم مغزم نمیکشه ، اعصابم نمیکشه....

اما میدونی بی حدو مرز عاشق بزرگ شدنم ، عاشق آهنگای بی کلام پیانو ام ، عاشق تنهایی و عاشق احمق نبودن ، ساده نبودن ، بچه نبودن ، مجرد نبودن و تنها چیزیکه دوستش ندارم همین گریه نکردنم همین اشکای لعنتی همین ناراحتی هایی که اشکمو در نمیاره نمیتونم بشینم تنها باشم و گریه کنم  ‌... نه نمیتونم....نه بزرگ شدم...من اگر یک روزی مچاله شدم الان یک برگه بازم که خطای مچالش موندن ، همین و بس ...

نه نه نه نمیتونم گریه کنم...

پینوشت :

با این ترانه برگردیم به هفده سالگی من
به خنده های بی وقفه به بغض خانگی من
به امتحان شهریور
به وحشت شب آخر

به لحظه های تقلب
خط خطی گوشه ی دفتر
آن گلابدان قدیمی...

 آهنگ هیفده سالگی شهریار قنبری

پینوشت ۲ : وقتی به ایمان گفتم اگر ۱۷ ساله شی چیو تغییر میدی گفت گوشش کنم.

دوستام...دوستام...دوستام......
ما را در سایت دوستام...دوستام...دوستام... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adam-sangi بازدید : 143 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 2:56