آره خلاصه مهسا خرداد ۱۴۰۱ داره شروع میشه در حالیکه ایمان یکماه تو مرخصیه بهش مرخصی ۶ ماهه ندادن دغدغه مالی داره میکشتمون رستوران هنوز راه نیافتاده معلوم نیست کی راه بیفته و پس اندازی نداریم کلاس زبان با شهریه های فضایی میریم یک دندونم باید ایمپلنت میکردم و نکردم هنوز و هر شب بهش فکر میکنم نکنه دیر شه...به یامی واسه کوشیم بدهکار طوبی واسه ۱۵۰۰ نگه داشتم اصلا راضی نیستم ماه پیش مسافرت رفتیم ولی زیاد خوش نگذشت...هیچی...خلاصه اینجوری مهسا...کاش از آینده میشد بیای الان بگی همه جی روبراه میشه بگی ساله دیگه این موقع همه اینا حله بگی درست میشه...کاش میشد مهسا کاش...کاش...
پینوشت: شبایی که امتحان داشتم واسه خودم تو آینده نامه مینوشتم پایینه دفترم میگفتم اگرخوب بود بیا بهم بگو تاریخ میزدم
معلومه که خوبم بود اصلا بدم اکر بود، میگذشت میدونی چی میگم؟ میگذشت :)
میگذره مهسا عجله نکن این روزا ام میگذره میام بهت میگم احمق بودی فکره الکی میکردی بهت میگم بهترینها اتفاق افتاد بهت میگم حالت خوبه! باشه؟ همه چی درست میشه :)
تاريخ یکشنبه یکم خرداد ۱۴۰۱سـاعت 1:42 نويسنده تمشک بانو| |
دوستام...دوستام...دوستام......برچسب : نویسنده : adam-sangi بازدید : 125